ختنه شدن.....
سلام جیگرییییی امروز اومدم از روزی که بردیم ختنه ات کردیم بگم وای که چه روز بدی بود قربونت برم ساعت ٨ صبح وقت دکتر داشتیم برای ختنه شدنت از روی قبل استرس داشتم قربونت برم نگران بودم اذیت نشی از صبح هم که بلند شدم حالم اصلا خوب نبود حال بدی داشتم استرس/ ترس/حس گریه دلم می خواست زار بزنم ولی نمیشد باید ختنه میشدی عزیزم برای سلامتی خودت لازم بود بالاخره اماده شدیم و رفتیم مطب دکتر توکلیان که دکتر مهربون و ارومی هم هست وقتی حال منو دید گفت: چرا پسر اوردی؟گفتم: نمیدونم دکتر.... گفت:پسر مال خودته ولی دختر مال پدره باید تحمل کنی دیگه! من هم خندیدم ولی خدا از دل من خبر داشت موقعی که دکتر داشت با من حرف میزد دست...
نویسنده :
مامی کسری
18:38