کسری جونکسری جون، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

پسر پاییزی من...

سلامی با تاخیر.......

1392/7/25 13:24
نویسنده : مامی کسری
135 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم خوبی؟؟ماچ

دلم برات تنگیده بود این چند روز انقدر کار داشتم وهمه اش در حال رفت و امد بودم نتونستم زیاد برات وقت بذارم وباهم حرف بزنیم قشنگمنگران

23 مهر عروسی دخترخاله باباجون بود(سپیده)منم درگیرهای عروسی رفتم از جمله ارایشگاه و لباس و اتلیه و.... بودم قربونت برماوه

بالاخره روز 23 مهر همه کارهام سروقت انجام شد خدارو شکر با باباجون رفتیم اتلیه عکس هم گرفتیم که بعدا انشاا... بیایی ببینی که تو شکم مامان بودی پسرکممممممقلب

ولی بابایی استرس دیر رفتن و ترافیک رو داشت فکر کنم عکس هاش خیلی شاد نیفته ولی امیدوارم عکس ها خوب بشه......سوال

بالاخره رفتیم عروسی خدارو شکر هم سروقت رسیدیم ولی انقدر خسته شده بودم حال نداشتم از جام تکون بخورم ولی شما اولش تکون می خوردی ولی بعدش فکر کنم دیگه داشتی به اهنگها گوش میدادی قربونت برم.....از خود راضی

اخر سر هم دلم طاقت نیورد بلند شدم چند مین با پسرم قرررر دادم.....چشمک

همه سالن منو نگاه می کردن خودم از خودم و شکمم خجالت می کشیدم ولی با پرویی تمام قررر دادم هرچند بعدش دلم یکم درد گرفت !!خجالت

تازه کلی شاباش هم گرفتم از عزیز و خاله های باباجونگاوچران

به همین زودی هم عکس اتاقتو میذارم عزیزم یخورده کارهای خردو ریز مونده که سعی می کنم تا اخرهفته بعد تمومش کنم انشاا...خیال باطل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ناشناس
10 آبان 92 13:31
عزیزم شما که داری برا پسر کوچولوت مینویسی به زبون بچگانه بنویس.واقعا چند مین یعنی چی؟من کلی فکر کردم معنیش چیه تا متوجه شدم منظورت چیه. هههههه مرسی دوست از یاداوری ولی من کلا دست به قلمم خوب نیست شرمنده